صفحه‌ی اول  |   تماس  |   RSS

 

یک اتفاق ساده

 

فریدون گله مرد

 

علی رضا کافی

پریشب در اتاق کتاب می خواندم که صدایی حواسم را پرت کرد؛ آق حسینی... برادرم صدایم کرد، رضا بیا این یارو «آق حسینی» است.

فیلم کندو را بارها در ویدیو و ماهواره دیده ام، ولی هر بار کانالهای مبتذل ماهواره را این ور و آن ور می کنم. تا فیلم کندو را می بینم، دوباره قورتش می دهم!

سازنده فیلم «این یارو... » که برادر کوچکم گفت، مرد؛ به همین راحتی. آری به همین راحتی فریدون گله سازنده فیلم هایی چون، «کندو» و «زیر پوست شب» مرد.

نصرت رحمانی، نادر نادرپور، غلامحسین ساعدی و... همه به آسانی مردند. در این سرزمین تنها انسانهای با شعور قادر به ادامه فعالیت اجتماعی نیستند؛ اجازه فیلمسازی به ایرج قادری داده می شود (که البته خوب است، چرا که کسی برای ساخت فیلم اساساً نباید اجازه بگیرد). ولی به فریدون گله که یکی از تاثیرگذارترین سینماگران پیش از انقلاب بود، هیچگاه اجازه کار داده نشد.

از بزرگ ترها شنیده بودم که وقتی فیلم «زیر پوست شب» اکران شده بود، دانشجویان و حتا مردم عادی آنقدر تحت تاثیر فاصله و تضاد طبقاتی مطرح شده در فیلم قرار گرفته بودند که بعد از فیلم نسبت به آن وضعیت اعتراض می کردند. و البته دیری نگذشت که انقلاب هم کردند! اما فیلمساز محبوبشان ممنوع کار شد.

چه کسی پاسخ گو است؟ چگونه می توان ممنوع کار کردن نصرت رحمانی، نادر نادر پور، اسماعیل خویی، فریدون فروغی، فریدون گله و صدها هنرمند دیگر را پاسخ گو بود؟ البته می بخشید، شما که قرار نیست به کسی جواب دهید، و اگر کسی هم خواهان پاسخی بر این ستم های ناروا باشد، حتماً او نیز ممنوع کار و بعد ممنوع ... که در دهه 60 دیدیم.

وقتی از حال و روز فریدون گله مطلع شدم، آنقدر دلم گرفت که می خواستم به کلبه شمال فریدون بروم و آنقدر دلقک بازی درآورم تا دست کم چند لحظه یادش برود که در تمام این سال ها عشق اش سینما را، از او گرفته بودند.

مردی که جامعه طبقاتی با محبت، او را قالپاق دزد کرده بود. و البته خودش نمی خواست که آن باشد، اما جامعه طبقاتی با تعارفی این شغل را به وی حقنه کرده بود، بعد از سالها خود ارضایی، با زنی خارجی آشنا شد که او را به خاطر طبقه اجتماعی اش تحقیر نمی کرد و حاضر شد یار و همخوابه او شود. مرد تمام روز را می گردد، اما سقفی برای بالاآوردن نیازهای جنسی اش یافت نمی شود، جز خانه ارباب، به سراغ بچه های ارباب مادرش می رود، تا با آنها سقف را شریک شود، برای لذت، برای چند ساعتی زندگی. و بچه ارباب ها که او را هم شان خود نمی دیدند، از خانه شان بیرون انداختندش، بدون یارش. و شب در زندان کلانتری، خود ارضایی باز سهم مرد می شود. این داستان فیلم تاثر گذار و مهم فریدون گله، «زیر پوست شب» است.

نگاه جنسی و ضد طبقاتی در این فیلم بیان می کند که فریدون گله با دردها و آلام انسان آن روز و امروز، کاملاً آشناست. نظریات مارکس و فروید، از باب اجتماعی و روانشناسی، بسیار عالی در این فیلم تصویر شده بود.

«زیر پوست شب» را باید بارها به جوانان نشان داد، باید تمامی دانشجوها با اسم و آثار این مرد بزرگ آشنا شوند، هرچند این هنرمندان را به مردم معرفی نمی کنند و تمام تلاش همان ساختاری که فریدون گله ها تمام عمر به نقد آن نشسته اند، حذف این هنرمندان است. دریغ که در هیچ دانشگاهی تدریس نکردند.دریغ از تجربه هایی که منتقل نشدند؛ هنوز دردهایی ادامه دارند... 

وقت و بی وقت در این سرزمین انسانی بزرگ می میرد و چند نفری درباره او چیزی می نویسند و قائله تمام می شود! همه چیز تمام می شود. من هم همین کار را کردم، امیدوارم تاریخ زمانی به فریدون گله بازگردد و او را دوباره ببینند، و همیشه باید در حسرت آثاری که می توانست به دست فریدون گله خلق شود و نشد بماند.

خبر درگذشت فریدون گله را در BBCفارسی بخوانید